امشب...
لیلة القدر است
آری... عجلـــه کن...
امشب... شب موعــود است...
همان شب که مدتها در انتظارش بودی
چه روزها که برای کسب این ثواب، شب نکردی
و چه شبها را، که با رؤیای فردایی بهتر به صبح نرساندی
بیا... امشب... شب تحقق آمــال و آرزوهــای دور و دراز توست
و البته تنها تو نیستی که به مرادت می رسی... ای پسر ملعــون مرادیی
بی شک... او نیز خواهد آمد، هیچ چیز نمیتواند مانع آمدنش شود... هیچ چیز
یتیمان، خشنود از دستان مهربانی که جای خالی نوازش پدرانه را جبران میکند
و قرصهای نان و خرماهایی که شکمشان را سیر میکند، در آرامش خوابیدهاند،
از مرغابیها... قفل در... و التماسهایشان هم... کاری ساخته نیست...
امشب دیگر... هیچ چیز جلودار او نیست...
گویی سرانجام وعدهای که مولا سالیــان دراز... به انتظار آن... چشم به آسمانها دوخته
امشب محقق شده... همچنان که میرود با خود زمزمه میکند: إنّا لله و إنّا إلَیهِ رَاجِعُون
او... علی بن ابی طالبعلیهالسلام... امیرالمؤمنین... حیدر کرّار... رئیسالموحدین...
یعسـوب الدین... ولیّ الله... اسد الله الغالب... باب مدینــه العلم... خازن علم الله...
جان رسول الله... باید بیاید تا خفتــگان را برای اقامه نماز بیــــــدار کند...
اصلاً او از اول هم برای همین به زمین آمد... بیدار کردن مردمان...
راستی... از تـــو می پرسم... مگر مسجــــد، محل خــواب است؟
او می آید تا... اذان بگویـد... تکبیــر بگویـد... شهـــادت دهــد...
و اذن دهــد... که نمــازها با اقتــدا به او... به محضر حق برسد
چه کسی بهتــر از او... جــز او... و یا چــون او... با خــــدا بوده؟
و خـــدا با چه کسی بهتر از او... جــز او... و یا چــون او خواهد بــود؟
و مگر در یــاری دادن رســــول خدا... کسی برتــر و یا هم پــای او بـــوده؟
گر چه به راههای آسمان از زمین آشناتر است، اما زمین را نیز نیــک می شناسد
راه مسجد را از همه بیشتر... و هر راهی که به خدا مرتبط شود و نزدیکتر باشد...
امشب... او اما برای رستگار شدن تاب و قرار ندارد... مثل همیشه، شاید محکمتر
آری، او که ابوتـــراب است... چنان ســر بر خاک... که گویی بر شانهی پدر دارد...
خاشعانه تسلیم دوست... دستانش فـــارغ از دستهی ذوالفقــار... در دامــان اوســت
زبــان راستگویش ذاکر تسبیـح و تحمیـد، و چشمانش... تو را از پای در نمیآورد...
تو هم محکم باش... مبــادا دستت بلرزد... لحظــهای درنگ نکن... تـأمل جایز نیست
امشب... لیلة القدر است... آری... عجلــه کن... امشب... همان شب موعود است...
نام سیـاهت... باید امشـــب... و برای همیشه... در دفتــــر سیـــاه تاریــخ ثبت شود...
چون ما خفتـــگان... هیچ گاه ولیّ خدا را... نه... حتّی خود خدا را... نمــی شناسیم...
همین امشب... بیا... که ارکــان هدایت فقط به دستــان همچون تویی ویــران میشـود.
که آن کلام الله الناطق فرمود: «السَّعیدُ سعیدٌ فی بَطنِ أُمِّهِ و الشَّقیُّ شقیٌ فی بَطنِ أُمّه».
.: Weblog Themes By Pichak :.